امیرعلیامیرعلی، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 19 روز سن داره

پسری از آسمان

شروع بیماری

1391/4/13 12:56
327 بازدید
اشتراک گذاری

دوسه هفته از اتفاق جدید گذشته بود و هنوز جزمن و امید کسی از ماجرا خبر نداشت.

چند روزی بود احساس ضعف میکردم .فکر میکردم به خاطر گرمای هواست .اخه هوا بدجوری گرم شده بود .طوریکه حتی 2 روز اداره ها تعطیل شدن.فکرشو بکن...

اما واقعیت چیز دیگه ای بود توی وجود من داشت یه قلب کوچولو شکل میگرفت و من توانم کم بود.

دیگه شروع شد سونوگرافی .آزمایش و....

از ضعف شدید و حالت تهوع من همه فهمیدن .همه.

2 هفته رفتم خونه مامانم.روزای سختی بود خیلی سخت .اونقدر ضعف داشتم که حتی دستشویی نمیتونستم برم.دائم سرم و آمپول

اون 2 هفته تبدیل شد به 2 ماه که من استعلاجی بودم.

توی این مدت بیشتر خونه مامان بودم .وامید سر هفته میومد پیشم.سخت بود خیلی سخت.

توی همون آزمایشات اولیه گفتن پلاکت خونم پایینه.وباید تحت نظر باشم.

وزنم کم شده بود و به هرچی بوی کرم و عطر واین چیزا بود حساسیت پیداکردم.تا جاییکه امید هرگز از ادکلنی که خودم روز مرد براش خریده بودم استفاده نکرد.

بعد از 2 ماه کم کم حالم بهتر شد.دیگه غذا میخوردم .اما هنوز تهوع داشتم.تا 3 ماهگی که دیگه کاملا خوب شدم.وبرگشتم سر کار.هر میوه ای که میومد امید زود میخرید میاورد.بهترین غذاهاها.بهترین تفریحات وصدالبته هرروز خوندن قران و دعا  برای سلامت و صالح بودن بچه جزء برنامه ام بود.

 

4/5 ماهگی فهمیدیم که هدیه خداوند یه پسر زیباست.

اسمش وباباش علی گذاشت چون عاشق حضرت علیه

ومن امیر را من بهش اضافه کردم تا بچم  یاور  و یاری دهنده به اهل بیت(ع) باشه.

و هدیه خداوندی به ما شد:

امیرعلی

 

 

پسندها (0)
شما اولین مشوق باشید!

نظرات (0)